بازگشت پدربزرگ ها به مدرسه

به گزارش بلاگ پو، حسن حسن زاده-خبرنگار:برای آنها نیم قرن از آخرین زنگ مدرسه می گذرد.

بازگشت پدربزرگ ها به مدرسه

از آخرین باری که در قامت دانش آموز، پشت همین میز و نیمکت های چوبی، دوستی و رفاقت را تمرین می کردند. حالا 50 سال بعد از آخرین زنگ، اگرچه فرمول های ریاضی و شیمی را از یاد برده اند و گرد پیری روی چهره شان نشسته، اما نمره رفاقت شان هنوز 20 است. دانش آموزان سال های پایانی دهه 40 دبیرستان نیکی اعلا به یاد روزهای شیرین مدرسه دور هم جمع شده اند. در دبیرستان خاطره انگیز محله تجریش که 62 سال پیش تأسیس شد و هنوز هم بنای اصلی اش مثل خاطرات فراموش نشدنی بچه های مدرسه محکم و راسخ است. رفاقتی که با گذر عمر، مثل چین و چروک های روی پیشانی هربار که در حیاط مدرسه دور هم جمع می شوند، عمیق و عمیق تر می گردد. در این گزارش سری به دورهمی دلنشین پیرمردهای 70 ساله امروز و دانش آموزان دبیرستانی دیروز مدرسه نیکی اعلا زدیم و پای خاطرات شیرین شان از دوران مدرسه نشستیم.

آنچه بر سر گذشت شد سرگذشت

مثل دوران شیرین مدرسه یکی مبصر کلاس شده و از دانش آموزان می خواهد زودتر وارد کلاس شوند. فرقی ندارد 50 سال از آن روزها گذشته و حالا همه شان مو سفیده نموده اند؛ در و دیوار مدرسه، میز و نیمکت ها و حیاطی که یک روز شاهد شور و نشاط جوانی شان بود، دوباره خنده های شیطنت آمیز و بازیگوشی های دوران نوجوانی را به سرشان می اندازد. اگرچه نام دبیرستان نیکی اعلا به دبیرستان یاسر تغییر نموده است، اما ساختمان قدیمی مدرسه با همان حیاط و کلاس های آشنا به سرعت نور آنها را با خود به سال های پایانی دهه 40 می برد. از راهرو خاطره انگیز مدرسه و از مقابل کلاس های خالی می گذرند. کلاس انتهای راهرو منتظر آنهاست. دیوارها همان دیوار است و پنجره های کلاس هم انگار به روی 50 سال پیش باز می شوند. چند نفری از همان بدو ورود روی نیمکت های چسبیده به انتهای کلاس برای خودشان جایی دست و پا می نمایند. همان ها که جای شان همواره آخر کلاس بود و درجه شیطنت کلاس را تنظیم می کردند. دانش آموزان که روی نیمکت ها جاگیر می شوند، محمدعلی فتح الله زاده مثل مبصرها می رود پای تخته سیاه. تخته سیاهی که دیگر سیاه نیست و جای گچ های رنگی اش را ماژیک ها گرفته اند. نمایشگر بزرگ بالای تخته وایت برد و میز و نیمکت های نونوارشده کلاس هم جلودار هجوم خاطرات گذشته نیست. عباس موسیوند از نیمکت انتهای کلاس شعری را با صدای بلند می خواند. شعری که انگار وصف حال روزهای رفته است. این بار روی تخته جایی برای فهرست بدها و خوب های کلاس نیست. فتح الله زاده ماژیک را برمی دارد و آن شعر را می نویسد: آنچه بر سرگذشت، شد سرگذشت... اما گذشت... طولی نمی کشد که کلاس درس امروز آغاز می گردد. از آخرین زنگ مدرسه شان 50 سال گذشته، اما هنوز هم انگار قرار است آقای مشیری وارد کلاس گردد و برای بچه های قدیم شمیران از اشعار سعدی و حافظ بگوید. کلاس امروز اما کلاس خاطره بازی است. یکی از روزهای پراضطراب امتحانات می گوید و دیگری هم ماجراهای فرار از مدرسه و بازی در زمین های فوتبال شمیران را برای جمع تعریف می نماید.

هدیه نسل دیروز مدرسه برای دانش آموزان امروز

جمع صمیمی دانش آموزان سال های پایانی دهه 40 مدرسه نیکی اعلا، خیلی زود به خاطره بازی و مرور قصه های فراموش نشدنی مدرسه می رسد. مدرسه نیکی اعلا تنها دبیرستان دولتی آن روزهای محله تجریش بود که هنوز هم پذیرای دانش آموزان این محله است. در جمع دانش آموزان موسفید نموده کلاس کسی نیست که از خاطرات مدرسه بی خبر باشد، اما مرور آن ماجراها دوباره روزهای خوش نوجوانی را برایشان زنده می نماید. همه سرو پا گوش شده اند و محمدعلی فتح الله زاده یاد دوران قدیم را برای آنها زنده می نماید: آن روزها شمیران دبیرستان های زیادی نداشت. مدرسه محمد نراقی در محله نیاوران، مدرسه شاهپور تجریش، جم قلهک، راهنمایی دروس و 2 دبیرستان نیکی اعلا و دبیرستان خصوصی فاضل همدانی در محله تجریش. نیکی اعلا، اما تنها دبیرستان دولتی تجریش بود و بیشتر بچه های شمیران در این مدرسه درس می خواندند. فتح الله زاده از پنجره باز کلاس به آپارتمان هایی که یک لحظه از حیاط مدرسه چشم بر نمی دارند اشاره می نماید و می گوید: اطراف مدرسه خبری از خانه های بلند مرتبه نبود و تا چشم کار می کرد همه جا پر از باغ بود و زمین بازی. زنگ آخر مدرسه که می خورد توپ فوتبال را بر می داشتیم و گاهی تا تاریک شدن هوا بی وفقه فوتبال و والیبال بازی می کردیم. مبصر امروز کلاس، نقش مهمی در شکل گیری این دورهمی جذاب داشت. اکنون نزدیک به 2 دهه است که همکلاسی های سال های پایانی دهه 40 مدرسه نیکی اعلا با کوشش های او و چند نفری از دانش آموزان آن دوران، 4 بار در سال دور هم جمع می شوند. دورهمی که قرار است به زودی پای دانش آموزان جدید تجریش هم به آن باز گردد. فتح الله زاده می گوید: در میان دانش آموزان دهه 40 مدرسه، هم قهرمان ملی فوتبال و والبیال داریم، هم هنرمند و خلبان و هم کسانی که در عرصه های فرهنگی و سیاسی پیروز شده اند. می خواهیم با همکاری مدیر مدرسه شرایط را برای سخنرانی و انتقال تجربیات نسل گذشته به دانش آموزان امروز مهیا کنیم.

مدرسه قهرمانان

حیاط مدرسه اگرچه دیگر شباهت زیادی با 50 سال پیش ندارد، اما زمین فوتبال نونوار شده آن دانش آموزان قدیم نیکی اعلا را سوار بر ماشین زمان نموده و به روزهای درخشان گذشته می برد. روزگاری که شمیران یکی از قطب های اصلی ورزش تهران بود و همین مدرسه نیکی اعلا هم قطب ورزش شمیران. حرف ورزش که می گردد، همه عباس موسیوند را نشان می دهند. وقتی دانش آموزان قدیم مدرسه گرم صحبت و خاطره بازی بودند، موسیوند قدم به قدم زمین فوتبال مدرسه را به یاد آن روزها زیرپا می گذاشت. زمین فوتبالی که هنوز خاطره قهرمانان بنام فوتبال کشور را از یاد نبرده است. موسیوند که علاوه بر حضور در جام تخت جمشید با تیم ابومسلم خراسان، همراه با تیم برق تهران در مسابقات جوانان تهران و کشور به مقام قهرمانی رسیده و با تیم هما نیز نایب قهرمان مسابقات جام حذفی کشور شده است، می گوید: زمین فوتبال مدرسه ما ورزشکاران بزرگی را تحویل جامعه ورزشی کشور داد. از حسین علی کلانی، محمد مایلی کهن، منصور پورحیدری، رضا عادل خانی، امیر عابدینی، مهدی میرصادقی در فوتبال، تا امیر ایلیاوی کاپیتان تیم ملی بسکتبال، ناصر رحیمیان از مربیان بنام کشتی کشور و مجتبی مرتضوی والیبالیست آن روزهای تیم ملی که همه آنها یک روز در حیاط همین مدرسه تمرین می کردند. موسیوند گوشه ای از حیاط مدرسه را نشان مان می دهد. جایی که یک روز زمین گل کوچیک فوتبالی های مدرسه بود و حالا با چند میز و نیمکت اشغال شده است. حرف فوتبال که به میان می آید همه از موسیوند می خواهند خاطره قهرمانی تیم فوتبال مدرسه را در مسابقات فوتبال شمیران تعریف کند. موسیوند عکس سیاه و سفید تیم مدرسه را نشان می دهد و می گوید: سال 1345 در مسابقات قهرمانی شمیران شرکت کردیم و با حضور بازیکنانی مثل محمد مایلی کهن و با مربیگری معلم ورزش مان محسن زمانی که داور بین المللی فوتبال بود، قهرمان مسابقات شدیم. قهرمانی آن مسابقات با تشویق های بی امان دانش آموزان مدرسه و تمرین هایی به دست آمد که در همین حیاط و نیز در زمین فوتبال بیرون مدرسه انجام می دادیم.

به یاد معلمان درگذشته

حتی با گذشت نیم قرن خاطرات دوران مدرسه نیکی اعلا از ذهن دانش آموزان دهه 40 پاک شدنی نیست. هر گوشه ای از حیاط مدرسه، پای حرف ها و داستان های جدید را به دورهمی پدربزرگ ها باز می نماید. در ضلع غربی حیاط مدرسه محسن آرامی با دیدن جایگاه های زیر دیوار به یاد یکی دیگر از خاطرات مشترک بچه ها می افتد. انگار 50 سال بعد از روزی که کارنامه دیپلمش را از دست مدیر مدرسه گرفت و برای انتخاب شغل معلمی وارد سپاه دانش شد، دوباره زنگ مدرسه برای او به صدا درآمده است. آرامی روی جایگاه گوشه دیوار می نشیند و با حرف هایش همه را به 50 سال پیش می برد. روزهایی که به عنوان دانش آموز سر به زیر و درسخوان مدرسه برای درس دادن به دیگر بچه ها پیشقدم بود. پیش از آنکه آرامی آغاز به صحبت کند، موسیوند می گوید: اگر برخی از دانش آموزان به دلیل علاقه زیاد به ورزش از درس ها عقب می ماندند دانش آموزان درسخوان تر برای آنها کلاس خصوصی می گذاشتند. هنوز آن رفاقت ها و یاری های بدون چشمداشت از خاطرمان پاک نشده است. آرامی می گوید: راه و رسم معلمی را از معلمان خوب مدرسه یاد گرفتم. صبوری و دلسوزی معلمانی مثل احمد فتح اللهی، شیوایی، چلاچور، مشیری و... که سهم مهمی در پیروزیت بچه های مدرسه داشتند. من هم با الگو دریافت از آنها صبح ها زودتر به مدرسه می آمدم و زیر همین دیوار به چند نفر از دانش آموزانی که در درس ها ضعف داشتند، یاری می کردم. نیم قرن از آن روزها گذشته و اکنون آرامی، تنها معلم دورهمی دانش آموزان دهه 40 مدرسه نیکی اعلاست. آقای معلم دلسوز و مهربانی که 3 دهه به دانش آموزان نسل های بعدی شمیران درس زندگی داد. وقتی حرف های محسن آرامی تمام می گردد دانش آموزان دیروز مدرسه نیکی اعلا یاد معلمان درگذشته را گرامی می دارند.

خاطرات فرار از روی دیوار

اما خاطرات دانش آموزان نیکی اعلا با دیوار مدرسه تمام شدنی نیست. نوبت به خاطره گویی عباس معماری می رسد. همین که معماری به فنس های روی دیوار اشاره می نماید، صدای خنده جمع بلند می گردد. بعد از 50 سال یکبار دیگر خاطره فرار از روی دیوار مدرسه به هوای بازی در زمین فوتبال آن طرف دیوار که به آن زمین گودی می گفتند، برایشان زنده شده است. مبصر کلاس دوباره نظم را به دورهمی دانش آموزان موسفید نموده برمی گرداند تا معماری خاطره ای از یک روز خاص برای همه تعریف کند: ورزش در مدرسه ما جایگاهی ویژه داشت. همه بچه ها به ورزش های رایج آن روزها از کشتی تا والیبال، فوتبال و بسکتبال علاقه داشتند. یک روز صبح که درحیاط منتظر آغاز کلاس بودیم یکی از بچه ها از بیرون مدرسه خبر آورد که آقا تختی فوت نموده است. این خبر برای همه ما که کشتی های مرحوم تختی را در سالن کشتی دزاشیب دیده بودیم بسیار ناراحت نماینده بود. موضوع را با چند نفری از دانش آموزان در میان گذاشتم و قرار شد رأس یک ساعت خاص از روی دیوار مدرسه بیرون بپریم و خودمان را به مراسم تشییع در ابن بابویه برسانیم، اما این خبر به گوش مدیر مدرسه رسیده و قرارمان از قبل لو رفته بود. وقتی همه منتظر آغاز کلاس بودیم، آقای مدیر از پشت بلندگو اظهار داشت هرکسی که امروز از مدرسه خارج گردد، او را تحویل کلانتری محله می دهم. معماری مکثی می نماید و ادامه می دهد: اما گوش کسی بدهکار نبود. کتاب های مان را در یک کیسه پلاستیکی که حکم کیف داشت پیچیدیم و یکی یکی به آن طرف دیوار مدرسه پریدیم. تا میدان شوش با اتوبوس های شرکت واحد رفتیم و از آنجا هم پای پیاده خودمان را به سیل جمعیت ابن بابویه رساندیم.

آن تنبیه های فراموش نشدنی

در مرکز حیاط دبیرستان یاسر، سکویی برای برگزاری مراسم صبحگاه ساخته شده که برای دانش آموزان دهه 40 مدرسه تازه است. مقابل سکو، خط کشی سفید رنگی محل تشکیل صف ها را تعیین نموده که یاد دوران گذشته را برایشان زنده می نماید. روزهایی که با موهای یک دست اصلاح شده و لباس های مرتب صف می کشیدند و البته تنبیه های سر صف که در خاطر مشترک همه آنها هنوز هم جان دارد. سیدحسین عالم زاده از میان جمع داوطلب می گردد تا ماجرای تنبیه شدن بچه ها را تعریف کند. شاید آن روزها چوب معلم با ترکه های خیس تهیه شده از چوب انار درد داشت، اما از لبخندی که امروز روی صورتشان نشسته، می گردد فهمید گذر عمر آن دردها را به خاطره ای شیرین تبدیل نموده است. عالم زاده از روی جایگاه بلند می گردد و با هیجان خاطره می گوید: آقای اصلانی ناظم مدرسه ما بود. اول صبح وقتی همین جا صف می کشیدیم، همه بچه ها را خوب برانداز می کرد تا اگر کسی نظم صف ها را بر هم زد او را تنبیه کند. عالم زاده این را می گوید و نگاهی به یکی از دوستانش می اندازد. همه سرها به سمت او می چرخد و تا تصویر تنبیه های سر صف به یادشان می آید دوباره همگی می زنند زیر خنده. از افراد حاضر در جمع، برخی ها پای ثابت تنبیه بودند و برخی ها هم حواس شان جمع بود که ترکه انار آقای ناظم هیچ گاه کف دستشان را لمس نکند. یکی از میان جمع می گوید از تنبیه آقای مشیری بگو. عالم زاده که باز هم برای تعریف این قصه هیجان زده شده، همه را به سکوت دعوت می نماید و می گوید: آقای مشیری معلم ادبیات بود. اصلاً اهل تنبیه کردن نبود و به بچه ها آسان می گرفت. یک روز که داشت شعری روی تخته سیاه می نوشت، یکی از بچه ها با صدای بلند چیزی گفت که باعث خنده کلاس شد. این بار دیگر طاقت آقای مشیری طاق شد و بی آنکه دنبال مقصر بگردد همه کلاس را تنبیه کرد. 50 سال از آن روز گذشته، اما هر بار ماجرای آن تنبیه عمومی و مقصر اصلی اش که امروز هم در دورهمی حضور دارد، برای آنها تازه است.

bestcanadatours.com: مجری سفرهای کانادا و آمریکا | مجری مستقیم کانادا و آمریکا، کارگزار سفر به کانادا و آمریکا

pariha.com: پریها مجله گردشگری، خبری، موفقیت، آشپزی و سرگرمی میباشد.

dorezamin.com: دور زمین: آشنایی با زیبایی های دنیا در مجله سرگرمی و گردشگری

منبع: همشهری آنلاین
انتشار: 9 مهر 1400 بروزرسانی: 9 مهر 1400 گردآورنده: blogpo.ir شناسه مطلب: 10173

به "بازگشت پدربزرگ ها به مدرسه" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "بازگشت پدربزرگ ها به مدرسه"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید